اگر به شانس اعتقاد دارید، سرمایهگذاری در بازار سهام را فراموش کنید. اما اگر به این حرفه علاقهمندید، اول خود را به سلاح دانش مجهز کنند که: نابرده رنج گنج میسر نمیشود / مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد. یکی از اصول مشهور پیتر لینچ "سرمایهگذاری بر چیزی که آن را میشناسید"، است. آنچه او انجام میداد به روش سرمایهگذاری "داستانی" شهرت دارد. لینچ شش نوع داستان درباره شرکتها بیان میکند که شامل شرکتهایی با نرخ رشد آرام، شرکتهای تدافعی، شرکتهایی با نرخ رشد سریع، شرکتهای دورهای، شرکتهای بازگشتی و شرکتهایی با داراییهای پربازده میباشند. شرکتهای با نرخ رشد آرام، کماهمیتترین شرکتها در میان شش گونه دیگر هستند. شرکتهای تدافعی به عنوان یک محافظ از سبد سهام خدمت میکنند. شرکتهای با نرخ رشد سریع با ریسک بالایی همراه هستند. شرکتهای دورهای به شدت به زمان وابسته هستند. شرکتهای بازگشتی شرکتهایی هستند که روند آنها مطابق با روند بازار سهام نیست و بنابراین خرید آنها نیازمند تحقیق و بررسی گسترده است و در آخر شرکتهای با داراییهای پربازده، بهترین گونه از شرکتها برای سرمایهگذاری هستند. طبق نظر لینچ، شرکتهای جذاب برای سرمایهگذاری، شرکتهایی هستند که P/E آنها کمتر از میانگین صنعت و کمتر از میانگین گذشته شرکت باشد. لینچ اشاره میکند زمانی که "داستان" شما از یک شرکت از انتظاراتتان فاصله گرفت یا حرکت قیمت سهم مطابق با انتظار شما نبود، تصمیم هوشمندانه، فروش هرچه سریعتر آن سهم است. لینچ معتقد است: کسی در بازار سهام برنده میشود که در هر شرایطی، یک برنامه منظم و ثابت داشته باشد. طبق گفته فیلیپ فیشر، تحقیق و تفحص مهمترین نکته برای یک سرمایهگذاری موفق است. امروزه سرمایهگذاران ارزشی بسیاری از این روش برای تحلیل سهام یک شرکت استفاده میکنند. فیشر بر این نظر است که یک سرمایهگذار باید بداند گاهی سرمایهگذاری وی با اشتباه مواجه خواهد شد. بنجامین گراهام نیز معتقد است: مادامی که اصول سرمایهگذاری رعایت شود، سرمایهگذاری در سهام عادی میتواند موفقیتآمیز باشد. بنجامین گراهام و دیوید دود اصطلاح «ارزش ذاتی» را معرفی کردند و عنوان داشتند در صورتی که قیمت سهم کمتر از ارزش ذاتی آن باشد، خرید سهم هوشمندانه خواهد بود. روش سرمایهگذاری گراهام به گونهای بود که همواره حاشیه امنیت را رعایت میکرد. در این روش او به دنبال سهامی میرفت که قیمت آنها پایینتر از ارزش ذاتیشان بود و از آنجا که ارزشگذاری دقیق یک سهم غیرممکن است، حاشیه امنیت برای بروز اشتباهات در نظر گرفته شده است. حاشیه امنیت در حقیقت اختلاف بین قیمت بازار و ارزش ذاتی سهم است. به اعتقاد گراهام، باهوشترین سرمایهگذاران نیز احتیاج به نیروی اراده قابل توجهی برای در امان ماندن از رفتار جمعی بازار سهام دارند. وی بر این نظر است کسانی که گذشته را فراموش کردهاند، محکوم به تکرار آن هستند. به عقیده گراهام سرمایهگذاری در بازار سهام، شکست دادن دیگران در یک بازی با آنها نیست، بلکه کنترل کردن خود در بازی با خود است. جان بوگل هم همواره به سرمایهگذاران در بازار سهام توصیه میکند که بر اصول زیر تمرکز داشته باشند:
- رعایت سادگی در سرمایهگذاری
- اعتماد به تحلیل منطقی و دوری گزیدن از رفتار احساسی در تصمیمات سرمایهگذاری.
از سوی دیگر دیوید دِرِمن بر این نظر است: زمانی که مردم دچار ترس میشوند، افق زمانی خود را به شدت کاهش میدهند، حتی مشاورهدهندگان نیز توصیه به فروش میکنند. این موضوع به هیچ عنوان منطقی نیست، ولی در عمل اتفاق میافتد. دِرِمن بر این اعتقاد است که داشتن یک استراتژی برای سرمایهگذاری در بازار سهام بسیار مهم است ولی مهمتر، اجرای آن است. به عقیده دِرِمن روانشناسی احتمالاً مهمترین فاکتور در بازار سهام است و چیزی است که کمتر درک میشود. کارل آیکان نیز معتقد است: دو گناه اصلی در زندگی و تجارت در بازار سهام وجود دارد. اولی شتابزدگی بدون فکر کردن و دومی اصلاً کاری انجام ندادن است. در عین حال جسی لیور مور بر این نظر است که احساسات غیرقابل کنترل، دشمن اصلی و کشنده سرمایهگذاران در بازار سهام است و ترس و طمع، همیشه حضور دارند. در زمانی که لیور مور به فعالیت در دفتر کارگزاری اشتغال داشت و کارش نوشتن مظنههای قیمت یک شرکت سهامی به وسیله گچ بر روی تخته بود، متوجه شد که سهام موجود در یک صنعت همگام با یکدیگر حرکت میکنند. این مساله به او کمک کرد تا بتواند یک استراتژی سودآور برای انجام معاملات خود پیدا کند. همچنین زمانی که او مشغول نوشتن قیمتها برای سرمایهگذاران بر روی تخته بود، متوجه برخی الگوهای تکرارشونده در بازار سهام شده بود. لیور مور دریافته بود احساسات در بین افرادی که به معامله میپردازند بسیار زیاد است و حتی این احساسات، تصمیمات افراد را تحت کنترل خود درآورده است. او دریافته بود که احساسات جمعی معاملهگران، تاثیر بهسزایی در حرکت قیمت سهم داشته و به طور کلی، الگوهای قابل انتظاری در بازار سهام شکل میگیرند. چنانکه زمانی خبر بدی میرسید، سرمایهگذاران به سرعت یک سهم را میفروختند و تنها چند هفته بعد، رشد دوباره سهم آغاز میشد. سالها بعد لیور مور توضیح داد که میل و علاقه شدید او به معامله کردن در تنهایی، به دلیل به وجود آوردن فضایی بوده است که بتواند به راحتی بر ایدههای خود تمرکز کند و همچنین بتواند افکار و احساسات خود را بدون مزاحمت کنترل نماید. چرا که معتقد بود تمایلات، احساسات و هیجانات سایرین میتواند بر رفتار معاملهگران بازار سهام تاثیرگذار باشد. لیور مور نواری کاغذی را درست کرده بود که در آن سه ستون وجود داشت: قیمت انجام معامله (ستون سمت راست)، تعداد سهام فروخته شده (ستون وسط)، زمان انجام معامله (ستون سمت چپ). به عقیده لیور مور، سرمایهگذار باهوش از بررسی آمار معاملات میتواند نکات بسیاری را بیاموزد. او دریافته بود اغلب، این مردم هستند که بازار سهام را به سمت بالا یا پایین حرکت میدهند. او از خود میپرسید: اگر مردم، بازار سهام را به سمت بالا حرکت میدهند چه چیزی سبب حرکت مردم میشود؟ احساسات! احساساتی مانند ترس و طمع زمانی که توسط بسیاری از معاملهگران در بازار سهام بروز داده میشوند، میتوانند قدرت مخرب خود را چندین برابر کنند. بر این اساس لیور مور به سرمایهگذاران توصیه میکند که بتوانند روندهای خوب را در ابتدای آن تشخیص دهند و بدون توجه به نوسانات زودگذر، با روند حرکت کنند. لیور مور معتقد است تمرکز سرمایهگذار به جای اینکه تنها به یک سهم معطوف باشد و تنها یک سهم خاص را رصد کند، باید بر کل بازار سهام باشد. او بر این عقیده است موفقیت اصلی زمانی اتفاق میافتد که بتوان روند کل بازار سهام را تشخیص داد. لیور مور همیشه قبل از خرید یک سهم، برای خروج از معامله خود استراتژی داشت. او تفاوت بین سرمایهگذاران موفق و سرمایهگذاران ناموفق را در تلاش و پشتکار میداند. لیور مور تاکید میکند مهم نیست که بتوانید ارزانترین خرید را داشته باشید، مهم این است که بتوانید در زمان مناسب اقدام به خرید نمایید. جسی لیور مور در نهایت به این مساله تاکید میکند که ما مجموع تمام تجربیات خود هستیم.
بنا بر اعتقاد جان نٍف، انجام دادن کاری که مقبولیت عمومی ندارد هرگز کار سادهای نیست، ولی این دقیقاً جایی است که شما سود میکنید. وی تاکید میکند سهامی را بخرید که به نظر سهامداران کمدقت، بد میآید و آن را تا زمانی که به ارزش واقعی خود نرسیده است، نگه دارید. نِف، در مدرسه موفق نبود و معمولا نمرات ضعیفی میگرفت. او هنگام کار در کارخانه تولید تجهیزات صنعتی، درسی از پدر آموخت که در تمام طول مدت زندگی آن را به خاطر داشت: به پولی که پرداخت میکنی، عمیقاً توجه کن. نِف بر این نظر است که سهام خوب هیچگاه به شما نخواهد گفت آن را چه زمانی به فروش رسانید. هنگامی که احساس غرور کردید، احتمالاً زمان فروش سهم فرا رسیده است. نِف معتقد است، زمانی که ترس در بازار سهام حکمفرما است، فرصتهای زیادی نیز وجود خواهد داشت. از دیگر سو جولین رابرتسون جونیور تصمیمات معاملاتی خود را بر مبنای تحقیقات انجام شده توسط تیم تحلیل خود میگرفت. رابرتسون در جایی نوشته است: عامل اصلی موفقیت پیوسته تایگر، تعهد به خرید بهترین سهام موجود در بازار و فروش بدترین آنها است. در یک شرایط منطقی، این استراتژی به بهترین نحو ممکن عمل میکند. به طور کلی رابرتسون تمام اطلاعات را از تیم تحلیل خود دریافت میکرد و سپس شخصاً به تصمیمگیری در خصوص انجام معاملات میپرداخت. روش سرمایهگذاری وی عبارت بود از انجام عملیات تحقیقاتی گسترده. او میگوید: داستان یک سهم را بشنوید، آن را بررسی کنید و اگر احساس خوبی نسبت به آن داشتید، جاهطلبانه آن را بخرید. توماس راو پرایس نیز معتقد بود که سهام مانند انسان دارای مراحلی از زندگی است که شامل رشد، بلوغ و افت میباشد. فلسفه سرمایهگذاری او بر این پایه بنا نهاده شده است که بیشترین بازدهی شرکتها زمانی اتفاق میافتد که آنها در مرحله رشد خود قرار دارند. چیزی که او به عنوان فاکتورهای اولیه برای انتخاب سهم در نظر میگرفت، افزایشی بودن نسبت P/E و قرار داشتن سهم در یک صنعت رو به رشد بود. به عقیده راو پرایس، از ملزومات تئوری سرمایهگذاری رشدی، داشتن صبر است. ولی در عوض استرس کمتری متحمل میشوید و به طور کلی با ریسک کمتری مواجه خواهید شد. جان تمپلتون هم معتقد است: اگر میخواهید عملکردی بهتر از جمعیت داشته باشید، باید نسبت به آنها متفاوت عمل کنید. تمپلتون همانند سایر سرمایهگذاران ارزشی معتقد بود که بهترین موقع برای خرید سهم زمانی است که مردم ترسیدهاند و سهام، زیر ارزش ذاتی خود معامله میشود. تمپلتون اعتقاد داشت که صرفاً یک فرمول ساده برای انتخاب سهام خوب وجود نداشته و بالغ بر ۱۰۰ فاکتور میبایست مدنظر قرار گیرد. با این وجود او به چهار عامل اصلی و بسیار مهم برای انتخاب سهام باور داشت:
۱. نسبت P/E
۲. حاشیه سود عملیاتی
۳. ارزش تسویهای سهم
۴. ثبات در نرخ رشد
تمپلتون بر ابن باور است که بازارهای پر رونق در زمان بدبینی به دنیا میآیند، در زمان تردید رشد میکنند، در هنگام خوشبینی بالغ میشوند و در زمان خوشحالی میمیرند. رِی دالیو نیز اصولی را تدوین کرده است که بر اساس آن سرمایهگذاران در بازار سهام میآموزند که در رفتار خود تفکر کنند و اینکه درک دقیق واقعیت، اصلیترین عامل برای به وجود آوردن نتایج خوب است. دالیو تاکید میکند: درک واقعیت به نحوی که وجود دارد، نه به شکلی که شما فکر میکنید و یا آرزو دارید وجود داشته باشد، هسته بنیادین برای داشتن یک زندگی موفق است. دالیو اشاره میکند: وقتی میخواهم چیزی را یاد بگیرم، خود را در آن غرق میکنم. این کار باعث میشود سوالات متعددی بپرسم و به آنها پاسخ دهم و مجدداً بپرسم تا زمانی که بتوانم نتیجهگیری کنم. او در پایان میافزاید: کیفیت زندگی ما به کیفیت تصمیماتی که اتخاذ میکنیم بستگی دارد. دیوید آینهورن بر این نظر است که زیان، حاصل بدشانسی نیست بلکه نتیجه تحلیل بد است. او اضافه میکند: به عنوان یک سرمایهگذار در بازار سهام، شغل من این است که تشخیص دهم چه چیزی اتفاق میافتد نه اینکه چه چیزی باید اتفاق بیفتد. هدف ما به دست آوردن پول یا حداقل از دست ندادن سرمایه در هر سرمایهگذاری است. همچنین وارن بافت میگوید: سرمایهگذاری موفق در بازار سهام احتیاج به زمان، نظم و صبر دارد. مهم نیست چقدر استعداد داشته باشید، بعضی چیزها فقط به زمان احتیاج دارد. بافت معتقد است بهترین سرمایهگذاری او خرید کتاب "سرمایهگذار هوشمند" نوشته بنجامین گراهام در سال ۱۹۴۹ بوده است. بافت ترکیبی از سه استراتژی اصلی برای خرید سهم پیشنهاد میکند:
۱. ویژگیهای محافظهکارانه بسیار قدرتمند
۲. ثبات مناسب در رشد رضایتبخش ارزش شرکت
۳. شواهدی که نشان میدهد قیمت بازار سهام به ارزش ذاتی سهم در آینده خواهد رسید.
به عقیده بافت تفاوت بین افراد موفق و افراد واقعاً موفق این است که افراد واقعاً موفق تقریبا به همه چیز "نه" میگویند. بافت میگوید: سالها پیش بنجامین گراهام به من آموخت که قیمت، آن چیزی است که میپردازی و ارزش، آن چیزی است که به دست میآوری. چه در مورد خرید سهم و چه در مورد خرید جوراب، من ترجیح میدهم کالای با کیفیت بخرم زمانی که قیمت آن کمتر از ارزش واقعی آن است. مایکل استاینهارت نیز اذعان دارد در بازار سهام هیچگاه تمام اطلاعاتی را که نیاز دارید در اختیار نخواهید داشت. آنچه مهم است این است که با اطلاعات موجود چه تصمیمی میگیرید. مایکل استاینهارت با هماهنگی گروهی از تحلیلگران با تخمین جهت حرکت قیمت سهم و با بررسی فاکتورهای کلان اقتصادی، اقدام به خرید سهم مینمود. دو ویژگی از روش سرمایهگذاری استاینهارت در بازار سهام به شرح زیر است:
۱. وقتی به چیزی ایمان دارید، با قدرت وارد آن شوید.
۲. سرمایهگذاران باهوش، با انجام هر اشتباه باهوشتر خواهند شد.
به اعتقاد استاینهارت تمام سرمایهگذاران بزرگ بازار سهام، انسانهای در جستوجوی حقیقت بودهاند. بازار سهام همواره در حال تغییر است و سرمایهگذار موفق کسی است که خود را با این تغییرات وفق دهد.
+ نوشته شده توسط سید محمد صدرالغروی
نگاهی به فیلم آستیگمات؛ روایتی واقع گرایانه از آسیب های اجتماعی...
ما را در سایت نگاهی به فیلم آستیگمات؛ روایتی واقع گرایانه از آسیب های اجتماعی دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : sadrolgharavi بازدید : 10 تاريخ : يکشنبه 6 اسفند 1402 ساعت: 15:59