با توجه به اهمیت آلتوسر برای فهم اندیشههای پساساختارگرایی و پسامدرن و جایگاه پراهمیتی که وی برای اندیشههای سیاسی معاصر دارد، شرح مفاهیم اصلی فلسفه او برای جامعه فکری علوم سیاسی ایران ضروری است. لویی آلتوسر (۱۹۹۰-۱۹۱۸) در سپتامبر ۱۹۳۹ در آزمون ورودی مدرسه اکولنرمالسوپریور در پاریس پذیرفته شد و پایاننامه دکتریاش را درباره هگل نوشت. در ۱۹۴۸ استاد فلسفه شد و باقی دوران کاریاش را در اکولنرمال گذراند. آلتوسر هدف نوشتههای خود را چنین توضیح میدهد:«این متون مداخلاتی مشخص در موقعیتهایی معین هستند: مداخلات سیاسی در جهان کنونی فلسفه که معطوف به مداخلات فلسفی در سیاستاند.» آلتوسر معتقد بود:«تاریخ پیشرفتهای علمی از طریق زنجیرهای از گسستها شکل میگیرد و در هر گسست، هم عرف عام و هم نظریههای علمی پیشین کنار گذاشته میشود و جای آن را یک نظام نظری نوین میگیرد. این نوع گسست، گسست معرفتشناختی است چرا که در اثر آن نوع نوینی از معرفت، شکل میگیرد.» این گسست معرفتشناختی با «خوانش سمپتوماتیک» آلتوسر تقویت میشود. در خوانش سمپتوماتیک، «متن» به همان شیوهای خوانده میشود که روانکاو در فرایند درمان سمپتومها، بیمار را تفسیر میکند؛ یا به عبارت دیگر، سمپتومها به مثابه یک متن قرائت میشوند. در خوانش سمپتوماتیک، خوانش متن با تأکید بر شکافها و تناقضهای درون متن و نسبتاش با ایدههای متن صورت میگیرد و از نو ساخته میشود. از سوی دیگر فهم اندیشههای سیاسی آلتوسر بسته به فهم مفهوم پروبلماتیک در روششناسی اوست. در متون فلسفی آلتوسر شرح روششناسی و نظریه او درهم تنیدهاند. آلتوسر نظریه، عمل و روش را در یک کل واحد به هم پیوند میزند. از نظر آلتوسر مسئله اصلی در فهم یک نظریه، شناخت شیوهای است که یک نظریه با آن مسائل را مفهومپردازی و شیوههای حل مسئله را ارائه میکند. این رویه همان کشف پروبلماتیک یک نظریه است. موضوع مورد بررسی در درون پروبلماتیک یک نظریه معنادار است و در درون پروبلماتیک است که حقیقت قابل رویت میشود. رویتپذیری برای آلتوسر به معنای «رابطه انعکاسی درونماندگار بین زمینه پروبلماتیک، موضوع و مسأله است». از نظر آلتوسر، تولید یک دانش، متأثر از مکانیسمهایی است که در پس کنش نظاممند قالب گفتارهای علمی وجود دارند، گفتارهایی که مبتنی بر ارائه براهین و شواهد هستند. قالب براهین و شواهد در گفتار علمی، به یک همزمانی بنیادین مربوط هستند که به مثابه کلیتی ساختاری وجود دارد. این همزمانی بنیادین همان چیزی است که آلتوسر به عنوان ساختار زیرین مطرح میکند که در مرحله نهایی تعیینکننده است. برای آلتوسر مسئله این بود که موضوع نظری پژوهش تاریخی، شکلبندیهای اجتماعی است که به مثابه یک کلیت ساختاری مفهومپردازی شدهاند. ساختارها، روابط اجتماعیاند. آنها به شکلی دقیق بین طبقات و مردم خود را نشان میدهند. این روابط، از نظر کارکردی کلیدی برای فهم آلتوسر از ساختار مسلط ارائه میکنند. آلتوسر تأکید دارد که: «امر اقتصادی، میتواند در هر برهه خاصی خودش را به مثابه ساختار مسلط تعیین کند. همچنین در برخی موارد تعیین میکند که کدام عنصر باید مسلط باشد.» هر ساختار خاص «متناقض و متضاد» است و همیشه میتوان آن را به خردهساختارهای دیگری تقسیم کرد. از نظر آلتوسر شاکله اجتماعی ساختاریافته دارای یک تاریخ یکدست، یکپارچه و منفرد نیست که همه عناصر آن را در یک زمان خاص بتوان ذیل یک عامل فروکاست. قرابت ساختاری در نتیجه درهمآمیختگی علتهای مختلف شاکله مییابد و تکثر علتها را میتوان در زنجیرههایی معنادار و فواصل متفاوت مفهومپردازی کرد. نتیجه استفاده آلتوسر از این «تعین چند بعدی» به پذیرش اصل «نبود قطعیت» نزدیک میشود. این اصل سطوح چندگانه تحلیلی را میپذیرد و در عین حال موضوعات نظری متعدد را در یک «پروبلماتیک» تاریخی باز میشناسد. چنانکه در هر سطح از یک کلیت ساختاری، ساختاری مسلط وجود دارد. این روش به تحلیل تاریخی این امکان را میدهد که در هر سطح دست به تحلیل بزند. بر اساس درک مادی از تاریخ، عامل تعیین کننده نهایی عبارت است از تولید و بازتولید زندگی واقعی. از سوی دیگر تاریخ خود را از طریق جهان فرمهای چندگانه روبناها، از «سنت بومی» گرفته تا وضعیت بینالمللی، نشان میدهد: انباشت تعینات موثر مشتق شده از روبناها و وضعیت خاص ملی و بینالمللی و تعیین نهایی به دست اقتصاد. آلتوسر معتقد است که ساختار اقتصادی علتی مجزا از معلولهای خود نیست بلکه از طریق معلولهای خود عمل میکند. مطابق این دیدگاه، معلولها بیرون از ساختار نیستند و کل موجودیت ساختار از معلولهایش تشکیل شده است. با این شرح فلسفی، آلتوسر نتیجه میگیرد که جامعه و تناقضات آن، واجد تعین چندبعدی است. آلتوسر از نظریه جایگاههای ساختاری، علیتها و دگرگونیها دفاع میکند و به همین دلیل «ساختارگرا» نامیده شده است. در این معنا صورتبندی اجتماعی، منابع تعین چندگانهای دارد. چنانکه در مورد مفهوم عمل نیز لویی آلتوسر میگوید: «مقصود من از عمل، هر نوع دگرگونی است که از طریق کار معین انسان صورت میگیرد و ابزارهای معین تولید در آن به کار میروند. عنصر تعینبخش در عمل، نه ماده خام است و نه محصول، بلکه عمل در دقیقترین معنی کلمه است که کار دگرگونی در ساختاری خاص رخ میدهد.» مطابق نظریه آلتوسر، انواع مختلف جوامع میتوانند واجد تفوق ساختاری ویژهی خود باشند. در واقع «سطح غالب» در جوامع مختلف، یکسان نیستند و در هر جامعه ممکن است یکی از سطوح غالب باشد و این امر بستگی به شرایط تاریخی دارد. به عنوان نمونه، در جوامع فئودالی، سطوح سیاسی و ایدئولوژیک مشترکاً واجد تفوق ساختاری هستند؛ در جوامع سرمایهداری اولیه، سطح اقتصادی غالب است و در جوامع سرمایهداری متاخر، این نقش بر عهدهی سطح سیاسی قرار گرفته است. اما در نهایت، این سطح اقتصادی است که تعیین میکند کدام سطح غالب باشد؛ گویی در برخی جوامع، سطح اقتصادی، خصلت تعیینکنندگی خود را به سطوح دیگر «تفویض» میکند. در پایان باید به تلاشی دیگر برای فهمپذیر ساختن «تعیینکنندگی اقتصاد در مرحلهی نهایی» و ایجاد هماهنگی میان این مفهوم و خودمختاری نسبی سایر ساختارها اشاره کرد که طی آن، اقتصاد به عنوان عامل تعیینکننده در مرحلهی نهایی، به معنای نوعی «علیت غیرمستقیم» تلقی شده است.
+ نوشته شده توسط سید محمد صدرالغروی
نگاهی به فیلم آستیگمات؛ روایتی واقع گرایانه از آسیب های اجتماعی...
ما را در سایت نگاهی به فیلم آستیگمات؛ روایتی واقع گرایانه از آسیب های اجتماعی دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : sadrolgharavi بازدید : 38 تاريخ : دوشنبه 10 مهر 1402 ساعت: 21:21