به عقیده کتی لین و بوریس شلاسبرگ، مانند هر حرفهای در حرفهی معاملهگری در بازار سهام، موفقیت و شکست وجود دارد. برای موفقیت در بازار سهام راههای بسیاری وجود دارد از جمله انضباط و استراتژی مخصوص خود. چنانکه راکی بالبوا میگوید: مهم نیست چقدر سخت تلاش میکنید؛ مهم این است که چقدر سخت شکست میخورید و باز هم به مسیرتان ادامه میدهید؛ موفقیت اینگونه به دست میآید. بنا بر نظر کتی لین و بوریس شلاسبرگ، در معاملات بازار سهام، شناخت خود مهمتر از هر استراتژی معاملاتی خاصی است که ممکن است انتخاب کنید. شخصیت شما باید در هماهنگی با روشتان باشد. هیچکس نمیتواند به مهارت حرفهای بیدرنگ برسد. به طور مثال وکلا ساعتهای زیادی را در دادگاهها میگذرانند. بر این اساس تمرین، موفقیت را تضمین نمیکند؛ اما همیشه، با عدم تمرین، شکست قطعی است. معامله در بازار سهام اعمال کنترل بر بازاری غیر قابل پیشبینی است. بنابراین، برای هر موفقیت معاملاتی، یک نقطه توقف ضروری است. قانون شماره یک بوکس، محافظت از خود است. این مساله در مورد معامله در بازار سهام نیز صدق میکند. اگر میخواهید معاملهگر بزرگی باشید، باید از آن سرمایه حفاظت کنید. در بازار سهام مانند فیزیک، قیمت تا زمانی در حرکت میماند که با یک نیروی مخالف قویتر خنثی شود. وقتی که این زمان فرا میرسد، سازندهتر است که در جهت روند اصلی معامله کنیم.
دانا دان آلن که در نه سالگی خواندن روزنامههای مربوط به بازار سهام او را جذب کرده و در بیست و یک سالگی حساب معاملاتی خود را باز کرده است در یافتن بهای باطنی آنچه معامله میکند، موفق بوده است. او میگوید: در سن هشت یا نه سالگی شروع به خواندن روزنامههای حوزه بازار سهام کردم. بخش چارتها را نگاه میکردم. در بیست و یک سالگی و درست در روز تولدم، معامله در بازار سهام را آغاز کردم. هنوز در کالج بودم و بیشتر معاملات مس انجام میدادم؛ زیرا دانشجوی زمینشناسی بودم. پدرم به عنوان یک سرمایهگذار در معاملات سهام فعالیت کرده بود. زمانی که او با دوستانش صحبت میکرد، گوش میکردم و به طور عمده روزنامههای بازار سهام را میخواندم. در سال ۱۹۸۲، در چرخش بازار در بویینگ سرمایهگذاری کردم. در سال ۱۹۹۸، یکبار در تشخیص بازار بسیار اشتباه کردم. دفعهی بعدی که واقعا مورد خوبی را انتخاب کردم، در اواخر سال ۱۹۹۹ بود. در سپتامبر ۲۰۰۲ معاملهگری در بازار سهام را به عنوان یک کار تمام وقت انجام دادم. من سیستمهای معاملاتی خودم را داشتم. یکی از بزرگترین دشمنان معامله در بازار سهام، احساسات است و مردم در بدترین لحظه ممکن تمایل به فروش داشتند. فکر میکنم با مرور تاریخچه، نسبت به مشاهده هر سهام به طور جداگانه، شیوهی بهتری برای خروج پیدا میکنم. اگر موقعیتی باعث میشود احساس ناراحتکنندهای داشته باشید، این نشانه آن است که ذهن شما دارد چیزی را انتخاب میکند که خطرناک است. به طور کلی من میتوانم رفتار پنج تا هفت سهم را درک کنم. ترجیح میدهد سبد سهامی داشته باشم که در آن اصول پایه و بنیادی Fundamentals خوب است. در معاملات طولانیمدت، مدیریت به طور قطع عاملی کلیدی است. هرگز مقدار زیادی از سهام شرکتی را نمیخرم که به مدیریت آن اطمینان ندارم. بازار سهام همه را به خویشتنداری وا میدارد و بهترین نتایجم را پس از دورههای سخت به دست آوردهام. هنگامی که معاملات را به صورت تمام وقت شروع کردم، یک طرح کار نوشتم؛ اما چند بار آن را تغییر دادم. در سالهای ۲۰۰۲ تا ۲۰۰۳ یک سیستم خودکار داشتم اما نتایج در حد انتظار نبود. یک روز که برای پیادهروی بیرون رفته بودم، ایدهای به ذهنم رسید و سیستم را بهینهسازی کردم. به این ترتیب چیزهایی اتفاق افتاد که در آنها اشتباهاتم را تصحیح کردم و طرح جدیدی نوشتم. من اعتقاد راسخ به انجام این کار دارم. با آنالیز و مرور معاملات آن را درک کردم. قانون شماره یک برای معاملات، نداشتن نگرانی در مورد درست بودن آن است. قانون مهمی که همیشه آن را دنبال میکنم این است که فقط اوراق بهادار شرکتهایی را میخرم که هیچ نوع بدهی ندارند. به طور قطع سهام میتواند روزها، هفتهها، ماهها و حتی سالها بیرحمانه سقوط کند. با این حال در درازمدت، اغلب افزایش مییابد.
راب بوکر با وجود اینکه پیش از این وکیل بوده، اکنون یک معاملهگر تمام وقت در بازار سهام است. سبک معامله راب دفاعی است و او بر حفظ سرمایه تمرکز دارد. او یکی از فروتنترین معاملهگرانی است که میشناسیم. راب بوکر به بیش از یک هزار معاملهگر نحوه معامله کردن را آموزش داده است. او میگوید: در جوانی نسبت به رشته حقوق تشویق میشدم. به خاطر دارم اولین باری که به سرمایهگذاری در بازار سهام علاقهمند شدم، زمانی بود که به عنوان دانشجوی سال اول در یک دوره کاری ثبت نام کردم. در آغاز ترم از ما انتظار میرفت که با یک حساب نمایشی، سهامی را بخریم و سپس در طول ترم، مطبوعات را دنبال کنیم و ببینیم چگونه از کار در میآید. به یاد دارم سهام پایونیر را خریدم. در آخر شکست خوردم؛ چون در چیزی سرمایهگذاری کرده بودم که دوست داشتم و نه به این دلیل که پتانسیل حرکت صعودی داشت. به محض اینکه از دانشگاه فارغالتحصیل شدم، دانشکده حقوق را شروع کردم. نحوه تربیتم طوری بود که باور داشتم حقوق مسیری امن است؛ به همین دلیل حقوق را ادامه دادم. زمانی که در دانشکده حقوق بودم، یک شغل تابستانی در یک بانک سرمایهگذاری گرفتم و همزمان همسرم برای صندوقهای تامینی کار میکرد. قرار گرفتن در معرض این مشاغل، باعث شد که بار دیگر به عنوان یک شغل حرفهای، به بازار سهام فکر کنم. بنابراین شروع به انتخاب واحدهایی در حقوق معاملاتی کردم و متوجه شدم مدتها پیش مجذوب ایده معامله در بازار سهام شدهام. پس از آن هرگز این علاقه را حتی یک روز از دست ندادم. همسرم هرگز از آن افرادی نبوده که مرا تشویق به انجام کاری کند که خوشحالم نمیکند و به عنوان یک زوج، اولین دغدغه ما، کیفیت زندگی و انجام کارهایی بوده که اجازه دهد احساس خوبی در مورد آنچه انجام میدهیم، داشته باشیم. پس از دانشکده حقوق، بدهی زیادی داشتیم. فشارهای مالی زیادی مانند ناتوانی در پرداخت اجاره و اقساط خودرو را تجربه کردیم و پول کافی برای نیازهای ضروری زندگی نداشتیم. وقتی وکالت را شروع کردم، در ابتدا در آن خیلی خوب نبودم. در بیشتر کارهای دیگر زندگی نیز در ابتدا خوب نبودم. میدانستم در بازار سهام قرار است ضرر هم داشته باشم. در شروع کار هر اشتباهی را که بتوانید فکر کنید انجام دادهام، این لیست اصلی است: بیش از حد معامله کردم. سهمهایی را معامله کردم که اندازه آنها به نحوی بزرگ بود. یعنی زمانی که باید کمتر از یک درصد ریسک میکردم، پنج تا ده درصد حسابم را روی هر معامله ریسک میکردم. به طوری که در آن مقطع کتابهای بسیاری در مورد سیستمها و کتابهای بسیار کمی در مورد انضباط خواندم. اما در بسیاری از موارد، آموزههای معاملاتی را بیشتر از کتابهای معاملاتی، در شرح حالها یافتم. بدینترتیب کتابهای بسیاری خواندم اما هرگز در کلاسی شرکت نکردم. در آن زمان یازده ماه تا حد ممکن آزمایش کردم. سیستمهای معاملاتی خود را ایجاد و ساعتها و ساعتها هر روز آنها را آزمایش کردم. زیاد نمیخوابیدم بنابراین میتوانستم خیلی زود بیدار شوم و هنگام صبح برای کار یا هر چیزی آماده باشم. پس از کار، به خانه باز میگشتم و سعی میکردم بخوابم و دوباره صبح زود بیدار شوم. بدین صورت با خواب خیلی کم، توانستم موفق شوم. برایم روشن بود که مردم دیگر میتوانستند با انجام معاملات در بازار سهام امرار معاش کنند و اگر این کار برای دیگر مردم ممکن بود، میتوانستم زمان زیادی صرف کنم تا به راز آن پی ببرم. همچنین یک دوست بسیار خوب داشتم که برنامهریز مالی بود. او به من گفت که راز این شغل نظم است. در شروع فعالیت مقادیر مهم نبودند و فقط کشف راز آن اهمیت داشت. یاد گرفتم که اگر مراقب سرمایه معاملاتی خود باشم، نباید نگران سایر مسایل بود. اولین بار وقتی معاملات در بازار سهام را شروع کردم، در یک نقطه بسیار بد مالی بودم. یکی از دوستان نزدیکم که در این کار بسیار موفق بود مرا به کناری کشید؛ به چشمانم نگاه کرد و گفت: راب، پول درآورن آسان است، حفظ آن دشوار است. دریافتهام که آنچه به استحکام واقعی نیاز دارد، توانایی حفظ خط سوددهی است تا در معاملات زیادهروی نکنم یا اندازه معاملات را فراتر از ریسک قابل قبول افزایش ندهم. یازده ماه را در آزمایش، تجربه و مطالعه در مورد روشها و سیستمهای معاملاتی سپری و سعی کردم اصولی را یاد بگیرم و به کار ببرم که میتوانست مرا از نظر روانی و از آن پس راهنمایی کند. یازده ماه طول کشید تا ورودیها و خروجیها را کشف کنم و به نقطهای برسم که بتوانم در یک حساب عملی همواره به اندازه کافی معامله کنم. به این ترتیب هدف اصلی من از دست ندادن سرمایه بود. از نظر خودآموزی، با تجزیه و تحلیل فنی شروع کردم. یک نسخه از کتاب معامله برای امرار معاش الکساندر الدر را گرفتم و در مورد میانگینهای متحرک مطالعه کردم. طی این یازده ماه، چارتها را بررسی و تست کردم و میانگینهای متحرک را آزمودم و به نگاه کردن به صعود و افت قیمتها در الگوهای منظم و قابل تکرار خو گرفتم. این یک فرآیند علمی است. فرضیه یا ایدههایی برای یک سیستم معاملاتی، آزمایش، نتایج و ... . اگر نتوانم آن را تأیید کنم، با آن معامله نمیکنم. برایم همه چیز، تأیید و آزمایش است. اگرچه نتایج گذشته به طور دقیق عملکرد آینده را نشان نمیدهند، به طور قطع شواهد زیادی در جهت حمایت از روشهایی ارایه میکنند که در نظر میگیرم. در واقع به صورت هفتگی صفحاتی تهیه میکنم که آن را ورقهای اصول اقتصاد مینامم و یک برگه کاغذ هشت و نیم در یازده بر میدارم و آمارهای اقتصادی اصلی از سراسر جهان را روی آن مینویسم. سپس این برگهها را روی دیوار میچسبانم و آمار اقتصاد سراسر دنیا را پیگیری میکنم. اگر متوجه اصول اقتصادی پایه و ریشهای شوم، بهتر درک میکنم که چرا معاملات طولانی مدت را انتخاب کردهام. یک نمونه عالی نفت است و آن را پیگیری میکنم. سه تا شش ساعت در روز را صرف معامله در بازار سهام میکنم که شامل برنامهریزی معاملات، تجزیه و تحلیل، و ... است. در ادامه روز هم مینویسم و به ایمیلها پاسخ میدهم و وقتم را با سایر مسئولیتهای مدنی میگذرانم. اگر از منظری بیست و چهار ساعته به زندگی من نگاه کنید، این اتفاقات میافتد: حدود هفت صبح به دفترم میروم. به ایمیلها پاسخ میدهم و در همان زمان، نگاهی هم به چارتهای بلندمدت میاندازم. ساعت دوازده ظهر معاملات کوتاهمدت را به پایان میرسانم. محتوا برای وبسایتم فراهم و معاملات بلندمدت را برنامهریزی میکنم. بعدازظهر سعی میکنم به خانه برگردم. هنگام عصر تجزیه و تحلیل بیشتری در معاملات بلندمدت انجام میدهم. با همسرم مطالعه میکنیم و سپس باز هم معاملات بلندمدت را تجزیه و تحلیل میکنم. اغلب میانه شب بیدار نمیشوم اما اگر بیدار شوم، زمان مناسبی است تا برخی از معاملات بلندمدت را بررسی کنم. دو چیز وجود دارد که تاکنون ذکر نکردهام و حس میکنم مهم هستند. یکی از آنها مربوط به غلط بودن این تصور است که برای آنکه یک معاملهگر موفق باشیم، باید مقدار معینی به صورت ماهانه، هفتگی یا روزانه کسب کنیم. دوم این که فقط به یاد دارم که در رقابت با هیچکسدیگری نیستم. این مساله در واقع واقعا برایم مهم و در بلندمدت به نفعم بوده است. هدف نهایی حفاظت از حساب است. پس تمام کاری که باید انجام دهم این است که حسابم را ذره به ذره افزایش دهم. به طور منظم و پیوسته. نکته بعدی اینکه اگر در موقعیت بدی هستم که در مسیری نیست که انتظار دارم، نباید آن را تا آخر حفظ کنم. خارج میشوم و ادامه میدهم. از سوی دیگر یکی از بزرگترین درسهای زندگیام این بود که فهمیدم اگر ایدهی معاملهام درست باشد، در طی آن میتوانم به جای کاهش مبلغ معامله، روی آن سرمایهگذاری کنم. بخش مورد علاقه معاملات بازار سهام، حل کردن قطعههای پازل است. هر سیستم معاملاتی که میسازم یا هر معاملهای که انجام میدهم، در واقع پایه و اساس داشتن یک مجموعه از اطلاعات یا دادهها و طرح یک راهحل و سپس گرفتن چند بازخورد است. این روند و کنار هم قرار دادن تکههای پازل را دوست دارم. بهترین وکلا در یک نوع حقوق، متخصص هستند. معاملهگران موفق در بازار سهام نیز همینگونه عمل میکنند. در عین حال انجام معامله موفقیتآمیز در بازار سهام، بسیار شبیه به پرواز با هواپیما است. باید همه چیز را درست حدس زده باشید. به عنوان یک خلبان نمیتوانید بگویید مساله، برخواستن یا فرود است. باید هر دو را بلد باشید. در این حرفه افرادی موفق میشوند که آرام هستند و از آزمایش و تجربه لذت میبرند. برای آزمایش بر روی وایتبرد چارتها را میکشم و مطالبی روی آن مینویسم. در واقع به صورت منظم، بک تست را انجام میدهم و این کار بخشی از امور روزانه است. بیشتر بر توسعه سیستمها و معامله با چارتهای بلندمدت تمرکز دارم. دلیل معامله کردنم هرگز پول نیست؛ کیفیت زندگی است. به عبارت دیگر این مسأله است که آیا میتوانم همچنان پازل را حل کنم یا نه. این یک شیوه زندگی است. معامله در بازار سهام، حرفهای است که خودم انتخاب کردم. فراز و نشیبها، بخشی از این تجربه را در بر میگیرد. میخواهم در سالهای پیش رو، هر سال بهتر باشم. این یک فرآیند است. باید در کار خود پیشرفت کنید. به همین دلیل هرگز احساس تسلیم شدن نکردهام. من یک معاملهگر دفاعی هستم. بنابراین، بهانهای برای از دست دادن کل میزان سرمایه معاملاتی وجود ندارد. پولی که برای معامله اندوختهایم، مبلغی را نشان میدهد که اکنون در حساب است و نشان دهنده آن چیزی است که بعدها در کیفیت زندگی میبینیم. درس کلیدی که باید از راب بوکر یاد بگیریم این است که شناخت خود، مهمتر از هر استراتژی معاملاتی خاص دیگری است که ممکن است برگزینید. باید مطمئن شوید که سبک معاملاتیتان با شخصیت شما هماهنگ است. راب بوکر پیش از آنکه هر نوع استراتژی را پیادهسازی کند، ساعتهای زیادی را صرف بررسی مکانیزمهای آن میکند تا بفهمد چه زمانی کار میکند و چه زمانی کار نمیکند. راب بوکر معتقد است بسیار اهمیت دارد که به صورت دفاعی بر معاملات تمرکز کنیم. اگر بتوانید از سرمایه خود محافظت کنید، میتوانید معامله در بازار سهام را ادامه دهید.
+ نوشته شده توسط سید محمد صدرالغروی
نگاهی به فیلم آستیگمات؛ روایتی واقع گرایانه از آسیب های اجتماعی...
ما را در سایت نگاهی به فیلم آستیگمات؛ روایتی واقع گرایانه از آسیب های اجتماعی دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : sadrolgharavi بازدید : 9 تاريخ : يکشنبه 6 اسفند 1402 ساعت: 15:59