موریس مرلوپونتی در ۱۴ مارس ۱۹۰۸ در روشفور دریایی فرانسه به دنیا آمد. موریس وارد دبیرستان لویی لو گران شد و سپس، از سال ۱۹۲۶ تا ۱۹۳۰، در دانشسرای عالی پاریس اکول نرمال سوپریور (ENS) همراه با کلود لوی استروس، سیمون دو بووار، ژان پل سارتر و سیمون وی، درس خواند و در ۱۹۳۱ درجه اگرگاسیون فلسفه گرفت. (در خاطرات دختری وظیفه شناس اثر دو بووار، مرلوپونتی با نام واقعی اش و نیز با نام مستعار «پرادل» حضور دارد.)
پس از آن مرلوپونتی تا سال ۱۹۳۳ در لیسه (مدارس متوسطه) تدریس نمود و مدرس فلسفه در دبیرستان بووه شد. سال بعد صندوق ملی علوم، در زمینه پژوهش، بورس موقتی در اختیار او گذاشت، و سپس در سال های ۳۵-۱۹۳۴ در دبیرستان شارتر درس داد. آن گاه به پاریس بازگشت و از سال ۱۹۳۵ تا ۱۹۳۹ در دانشسرای عالی به عنوان مربی تدریس کرد و پست جونیورز را به دست آورد. او از سال ۱۹۴۰ تا سال ۱۹۴۴ در دبیرستان کارنو پاریس فلسفه درس داد.
در سال ۱۹۴۵ مرلوپونتی دانشیار دانشگاه لیون شد و در ژانویه ۱۹۴۸ به مقام استادی رسید. در پاییز ۱۹۴۵ به همراه سارتر و دو بووار نشریه له تان مدرن یا عصر مدرن را تأسیس کرد. مرلوپونتی در این نشریه مقالاتی سیاسی از خود عرضه کرد که در سال ۱۹۴۷ تحت عنوان انساندوستی و خشونت از نو منتشر شد. در مارس ۱۹۴۸، مرلوپونتی همراه با سارتر و سیمون دو بووار، آلبر کامو، آندره برتون، دایوید روسه و برخی دیگر در جمعیتی ضد جنگ گرد هم آمدند.
او از سال ۱۹۴۹ تا ۱۹۵۲ در مقام استاد صاحب کرسی در دانشگاه سوربن بود و سپس در سال ۱۹۵۲ در موسسه کولژ دو فرانس کرسی افتخاری فلسفه به او اعطا شد. سخنرانی آغاز به کار مرلوپونتی در تاریخ ۱۵ ژانویه ۱۹۵۳، با عنوان در ستایش فلسفه انتشار یافت. او در سوم مه ۱۹۶۱ زمانی که ۵۳ سال داشت جان سپرد. سارتر در مقاله یادبود درگذشت مرلوپونتی نوشت: او به من درباره عمل سیاسی که پراکسیس نام گرفته، بسیار آموخت. (پریموزیک ۱۳۸۸: ۶۵) آثار سیاسی مرلوپونتی حاصل دورهای از زندگی اوست که در کنار سارتر به فعالیت مشغول بود. رابطه درازمدت مرلوپونتی و سارتر دو سویه بود و هر دو اندیشمند مدت ها در مسیر فلسفی واحدی به موازات یکدیگر گام بر داشته و مکمل هم بودند.
محتوای آثار فکری مرلوپونتی نشان می دهند که تعهد به جهان و جامعه وظیفهی فیلسوف است. عامل موثر بر اندیشه مرلوپونتی در این دوران سوق یافتن به سخنرانیهای الکساندر کوژو، هگلشناس روسی، و مطالعهی نوشتههای گئورگ لوکاچ فیلسوف مجار بود. (ماتیوس ۱۳۸۹: ۱۹۱) روایت های انسان گرایانه در فلسفه سیاسی مرلوپونتی مبنی بر این که انسان ها تاریخ را میسازند و مسائلی که انسانها با آن مواجهاند، به لحاظ تاریخی تغییر میکند، و به طور کلی انتخاب انسان به عنوان امری محوری که در آن تاریخ تحول مییابد، متأثر از آشنایی با اندیشه های این دو فیلسوف است.
مرلوپونتی فلسفهی سیاسی خود را درون دیالکتیک، بسط و گسترش میدهد و بر این نظر است که هر جنبش خود ابزارهای لازم برای تحقق خویش را ایجاد می کند. تاریخ و پراکسیس تاریخی، امور از پیش داده شده و تعیین شده ای نیست و پراکسیس تاریخی فرآیندی است برای فهمیدن. (بشیریه ۱۳۸۶: ۲۷۱) مرلوپونتی مفهوم تاریخ به عنوان منطق در درون احتمال را به دست میدهد و بر این باور است که فضاهای تاریخی گوناگون و پیشبینی ناپذیری پیش روی پراکسیس انسان قرار دارد و تاریخ، فرآیندی متراکم، در هم تنیده و چند لایه است.
کتاب مهم و گیرای انساندوستی و خشونت حاکی از اوج اشتیاق مرلوپونتی به سیاست است. لب مطلب در این کتاب حمله به لیبرالیسم است که مرلوپونتی آن را قسمی جزم و پیشاپیش قسمی ایدئولوژی جنگ توصیف می کند که آن وجدان بی شرمانه راحتی که اکنون در بخش زیادی از نوشته های آنگلوساکسون بسیار چشمگیر است، به آن قوت می بخشد. بنابراین، کتاب مرلوپونتی نقطه مقابل عدم خشونت ساختگی لیبرال که صرفاً به روی آزمندی و غارتگری سرمایهداری و استعمار پرده می پوشاند، است. لیبرالیسم، که مدعی تقبیح و تخطئه هرگونه ارعاب از منظر خلوص اخلاقی است با امتناع از این که ارعاب خودش را به منزله ارعاب باز شناسد، صرفاً آن را تداوم میبخشد. (کارمن ۱۳۹۰: ۲۳۳) در نتیجه، مرلوپونتی نقد لیبرال را به این دلیل که مبتنی بر دوگانگی ناپخته ای – در بهترین حالت ساده لوحانه و در بدترین حالت کلبی مسلکانه – میان انسانیت و خشونت، عدالت و مصلحت، و ... است، رد می کند.
مرلوپونتی در نقد خود معتقد است لیبرالیسم میکوشد حیات اقتصادی و اجتماعی را با روالهای قاعدهمند نهادهای حقوق و سیاسی همگون سازد. اما انسجام و دلالتی در حرکت تاریخ وجود دارد که اساسیتر از همه اصول آشکارا مدون شده حق و عدالت است و تعین مقولات لیبرال، ابهام تاریخ را پوشیده میدارد. (کارمن ۱۳۹۰: ۲۴۰) مرلوپونتی به تأکید می گوید تاریخ تمامیتی است روان به سوی وضعیتی ممتاز که به کل معنا و جهت می بخشد و ادراکی از تاریخ است که در هر زمان خطوط نیرو و بردارهای حال حاضر را نشان می دهد و عقل را از دل بی عقلی بر می آورد.
به این ترتیب مرلوپونتی در انساندوستی و خشونت تأکید میکند که ایدههای لیبرال، در عمل، نظامی از خشونت ایجاد می کنند. این مطلب در مقام نقدی بر سبعیت رژیمهای دموکراتیک لیبرال غربی، بجا و قانع کننده است – در واقع شاید امروز حتی بیش از شصت سال پیش بجا و قانع کننده باشد. به طور مثال، مرلوپونتی با پیشگویی خارقالعاده ای شرح میدهد که چگونه احترام به قانون و آزادی حتی به خدمت توجیه سرکوب نظامی در هند و چین یا فلسطین و گسترش امپراتوری آمریکا در خاورمیانه در میآید. به طور کلی در انساندوستی و خشونت، مرلوپونتی لیبرالیسم را ایدئولوژی جنگ میخواند که با تزویر و بیرحمی بالفعل سرمایه داری غربی و ستم استعماری همراه است.
مرلوپونتی عقیده داشت بشر آزاد است و باید بکوشد آینده ای بسازد که، هیچ کس نه در این دنیا و نه بیرون از آن نداند که امکان پدید آمدنش هست و آیا چگونه خواهد بود. (پیراوی ونک ۱۳۸۹: ۴۴) سخن مرلوپونتی این است که غالب انسان ها با فروش خویشتن زندگی می کنند و تا زمانی که برخی خدایگاناند و دیگران بنده، انسانیت فقط نامی از انسانیت دارد.
مآخذ
بشیریه، حسین (1386)، تاریخ اندیشه های سیاسی قرن بیستم، تهران: نشر نی، جلد 1، چاپ هفتم.
پریموزیک، دنیل تامس (1388)، مرلوپونتی: فلسفه و معنا، ترجمه محمد رضا ابوالقاسمی، تهران: نشر مرکز، چاپ اول.
پیراوی ونک، مرضیه (1389)، پدیدارشناسی نزد مرلوپونتی، آبادان: پرسش، چاپ اول.
کارمن، تیلور (1390)، مرلو-پونتی، ترجمه مسعود علیا، تهران: ققنوس، چاپ اول.
ماتیوس، اریک (1389)، درآمدی به اندیشه های مرلوپونتی، ترجمه رمضان برخوردار، تهران: گام نو، چاپ اول.
منبع
صدرالغروی، سید محمد: خشونت در قامت لیبرالیسم: نگاهی کوتاه بر اندیشههای موریس مرلوپونتی، انسان شناسی و فرهنگ، ۲۶ دی ۱۳۹۰.
+ نوشته شده توسط سید محمد صدرالغروی
نگاهی به فیلم آستیگمات؛ روایتی واقع گرایانه از آسیب های اجتماعی...
ما را در سایت نگاهی به فیلم آستیگمات؛ روایتی واقع گرایانه از آسیب های اجتماعی دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : sadrolgharavi بازدید : 28 تاريخ : جمعه 6 بهمن 1402 ساعت: 5:27